مریم علی‌پور

معرفی کتاب هرگز به جایی نمی رسد

چطور یک ایده‌ی ساده به برندی جهانی تبدیل شد؟ معرفی کتاب هرگز به جایی نمی‌رسد!

سه شب متوالی  است که بعد روزهای کاری پرفشار و پیاده‌روی و دویدن‌های عصرگاهی، کتاب هرگز به جایی نمی‌رسد را مقابل خودم می‌گذارم و خاطرات مارک رندولف، هم‌بنیان‌گذار و اولین مدیر عامل نت‌فلیکس را می‌خوانم.  هیچ فکرش را نمی‌کردم که داستان خلق نت‌فلیکس اینقدر برای من درگیرکننده و گیرا باشد که مشتاقانه آن را دنبال کنم و حتی گاهی موقع خواندن این داستان با صدای بلند بخندم.

خواندن این کتاب به من کمک کرد که با دیدی واقع‌بینانه و عینی‌تری به مسائل و مشکلات استارتاپ ها و روند شکل‌گیری آن‌ها فکر کنم. این داستان واقعی آن‌قدر پرکشش است که دوست داری هر لحظه بدانی که نویسنده چطور موفق شده با قدرت حل‌مسئله‌اش یکی‌یکی چالش‌های تاسیس نت‌فلیکس را برطرف کند تا به اوج قله برسد.

چه چیزهایی از این کتاب هرگز به جایی نمی‌ رسد یاد گرفتم؟

من همیشه به دنبال شناخت الگوهای ذهنی و فکری هستم. چه در مورد آدم‌ها و چه در مورد کتاب‌ها. درباره ی معرفی این کتاب هم نمی‌خواهم عینا از خاطرات و تجربه‌های مارک رندولف بگویم. بلکه می‌خواهم  درباره‌ی طرز فکری او و فرهنگ نت فیلکس بنویسم.  در ادامه با من همراه باشید تا مروری مختصر از این کتاب داشته باشیم.

ایده‌ها از آسمان نازل نمی‌شوند

ایده‌های خوب به مرور زمان ساخته می‌شوند. رندولف نیز اولش می‌خواست شرکت خودش را تاسیس کند، سایت اینترنتی راه بیندازد و کالاهایش را بفروشد، همین. هزار ایده ی بد مطرح شده از فروش شامپو تا غذای سگ تا سرانجام به ایده‌ی فروش فیلم و نت فلیکس رسید. ایده‌ی فروش فیلم نیز به مرور به مطرح و سپس ساخته و پرداخته شد. در مسیر پرداخت ایده‌ها او علاوه بر ایمان عمیقی که به نت‌فلیکس داشت، انتقادپذیر هم بود و از انتقادهای مطرح شده برای چکش‌کاری ایده‌هایش استفاده می‌کرد.

“بهترین ایده‌ها به ندرت مثل برق به ذهنمان می‌رسند؛ حتی اگر در ترافیک سنگین پشت کامیون شن و ماسه گیر افتاده باشید؛ به ذهنتان نمی‌رسند، آن‌ها به تدریج و آهسته نمایان می‌شوند، در طول هفته‌ها و ماه‌ها. در حقیقت، زمانی که ایده‌ای در سر دارید، ممکن است مدت‌ها متوجهش نباشید.”

همیشه به نیازهای مخاطب توجه داشته باشید

به عنوان یک کپی‌رایتر و یوایکس رایتر یاد گرفته بودم که موقع نوشتن هر متنی به نیازها و دغدغه‌های مخاطب توجه کنم. علاوه بر این از قدرت همدلی خوبی هم دارم برای اینکه خودم را به جای دیگران بگذارم و نیازهایشان را تشخیص دهم استفاده می‌کنم.  در این کتاب خواندم که یکی از عوامال موفقیت نت‌فلیکس این بود که موسسان و کارمندان آن نیازهای جامعه را در هر لحظه به خوبی تشخیص می‌دادند.

“سال‌ها مشغول بازاریابی بودم، اما نه برای خودم، برای شرکت‌ها و استارتاپ‌های دیگر، می‌دانستم مردم چه می‌خواهند یا اگر نمی‌دانستم، نحوه‌ی کشف آن‌ها را بلد بودم.”

بر نقاط قوت آدم‌ها متمرکز شویم

مارک رندولف اصل رهبری با تکیه بر نقاط قوت انسان‌ها را به خوبی بلد بود. او با زیرکی و هوشمندی تمام می‌توانست که نقاط قوت آدم‌ها را شناسای کند و از آن در راستای اهدافش استفاده کند. مثلا ابتدا کریستینا را به عنوان مدیر پروژه انتخاب کرد و می‌دانست که با چشمان تیزبین و نبوغی که در برنامه‌ریزی و بررسی جزیات دارد، میتواند ایده‌ای که در ذهن مطرح شده را در واقعیت و روی زمین پیاده کند. از قدرت روابط عمومی متی و همینطور قدرت ذهن اقتصادی و پیش‌بینی کننده‌ی رید نیز نهایت استفاده را می‌برد..

“من تقریبا همه‌ی افراد آن دفتر را استخدام کرده بودم؛ می‌دانستم چطور کار می‌کنند، می‌دانستم کریستینا دوست دارد به هر هرج و مرجی نظم بهد و اگر هرج و مرج بزرگی پیدا کند، شکوفا می‌شود، می‌دانستم خلاقیت تی وقتی شکوفا می‌شود که به او فرصت آزمایش ایده‌های بسیار داده شود، می‌دانستم جیم کوک تقرییا هر مسئله‌ای راه جلویش بگذارید حل می‌کند، اما باید او را آسوده بگذارید تا کارش را انجام دهد.”

صداقت افراطی، آزادی و مسئولیت‌پذیری

افراد دوست دارند مثل بزرگسال‌ها با آن‌ها رفتار شود. می‌خواهند ماموریتی داشته باشند که به آن معتقدند، مسئله‌ای حل کنند و فضایی برای حل آن داشته باشند. می‌خواهند با کسانی باشند که به توانایی‌هاشان احترام می‌گذارند.”

روندولف صداقت افرطی، آزادی و مسئولیت‌ذیری را بخش مهمی از فرهنگ نت‌فلیکس و از عوامل مهم موفقیت آن می‌داند. کارمندان نت‌فلیکس اطمینان پیدا کرده بودند که هر کدام از افراد می‌دانند که مسئول کدم بخش‌ها هستند و اهداف شرکت را هم می دانستند و تشخیص می دانند که باید چه کاری کنند تا شرکات به اهدافش برسد.

او به هر کدام از کارکنان مسئولیت شفاف و آزادی تقرییا کاملی داده بود تا وظایفشان را طبق روش خودشان انجام دهد تا به دستاورد و خروجی مناسبی برند. او آگاهانه از همان اول می‌خواست با کارکنارن مانند افراد بزرگسال رفتار کند. یعنی به جای ایکه با خرده فرمایشان جزئی دست و پایشان را بسته و محدود نگه دارد، می‌خواسته خود کارکنان این فرصت را داشته باشند تا مسائل  و چالش‌هایشان را حل و فصل کنند.

“فرهنگ آزدی و مسئولیت، همراه با صداقت افراطی، مانند طلسم عمل می‌کرد. نه تنها ما دو نفر از آن نتایج عالی گرفتیم، کارمندان هم آن را دوست داشتند. افرادی که حق تصمیم‌گیری مسئولانه داشتند، آزادی انجام دادن آن را هم دوست داشتند. آن‌ها عاشق این بودند که بهشان اعتماد شده بود.”

تمرکز ضروری است

در بیشتر مواقع به جای پراکنده کردن توجهمان بین چند ایده تمرکمز بر روی یک ایده و تنها همان یک ایده اهمیت دارد. رها کردن ایده‌ها و تمرکز بر یکی از آن‌ها ممکن است در بیشتر اوقات دشوار باشد. زمانی که ما ایده‌های مختلفی داریم، ممکن است هر یک از آن‌ها برای ما وسوسه‌برانگیز و جذاب باشد. اما کار کردن همزمان روی چند ایده علاوه بر پراکنده کردن توجه می‌تواند تصمم‌گیری ها را هم به دلیل اضطراب انتخاب میان چند گزینه دشوار کند. پس لازم است با اولویت بندی، تحلیل و بررسی و مشاوره یک ایده‌ی مناسب را انتخاب کنیم و روی همان تمرکز کنیم.

“یکی از درس‌های کلیدی که در نت‌فلیکس یاد گرفتم این است که نیاز نیست ایده‌پرداز خلاقی باشید یا افراد مناسب در اطرافت باشند؛ بلکه تمرکز مهم است. در استارتاپ‌، به دست آوردن هر چیزی سخت است، حتی برای خیلی کمتر از هر چیز، به خصوص وقتی کارهایی که سعی می‌کنید انجامشان دهید نه تنها متفاوت نیستند بلکه به طور جدی مانع هم‌اند. تمرکز ضروری است، حتی وقتی چیزی که بر آن تمرکز می‌کنید، غیر ممکن به نظر برسد.”

برای تشخیص ایده ی خوب، دست به عمل بزنید

برای اینکه بدانید ایده‌ی خوبی دارید یا نه باید چه کار کنید؟ فکر کردن را رها کنید و دست به  عمل بزنید، به همین سادگی! با یک جا نشستن و فکر کردن به ایده‌هایی که تنها در ذهنمان جولان می‌دهند کاری جلو نمی‌رود. ایده‌ها باید در عمل آزمونده شوند. آنگاه هر ایده‌ای که از آزمون‌های شما سربلند بیرون بیاید، ایده‌ی خوبی است.

“قدرتمندترین قدمی که هر کسی می‌تواند برای تبدیل رویاهای خود به واقعیت بردارد یک قدم ساده است: فقط باید شروع کنید. تنها راه واقعی برای دانستن مناسب بودن ایده‌‌تان، عملی کردن آن است. شما با یک ساعت انجام کار، بیشتر از یک عمر فکر کردن در مورد آن یاد خواهید گرفت. بنابراین آن گام رابردارید. هر چه می‌خواهید بسازید ایجاد کنید، امتحان کنید و بفروشید. اگر ایده‌ی شما ایده‌ی مناسبی باشد، این را خودتان می‌فهمید.”

کلام پایانی

به قول مارک رندولف، اولین مدیر عامل نت‌فلیکس، رویای خودتان را سرسختانه دنبال کنید تا روزی بتوانید داستان خودتان را بنویسید. این ایده می‌تواند هر چیزی باشید، کاری که می خواهید انجام دهید، شرکتی که می‌خواهید تاسیس کنید تا کتابی که می خواهید بنویسید.  این کتاب شما را با پیچ و خم‌های واقعی پیاده کردن هر ایده‌ای روی زمین آشنا می کند و باعث می شود بعد از خواندن آن برای پیدا کردن ایده‌هایتان وعملی کردن آن‌ها مصمم‌تر و صبور تر باشید و البته هوشمندانه‌تر عمل کنید. هرگز به جایی نمی رسد در 262 صفحه توسط نشر میلکان منتشر شده است و الان که در تیر 1402 هستیم این کتاب به چاپ هفتم خود رسیده است. نسخه‌ی الکترونیکی آن را هم می‌توانید از طاقچه یا کتابراه  تهیه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *